محل تبلیغات شما
انتظار، این واژه ی غریب و طولانی

این واژه ی ناتمام و منفور

و اصلا چرا انتظار به وجود آمد؟

چه شد که اصلا انتطار، نقش انتظار گرفت؟

و چرا این همه انتظار تنها به پوچی ختم شد؟

و ای کاش 

بر حالی که بعد از انتظارِ به پوچی رسیده دست می دهد،

 نام انتظار می نهادند،

تا دیگر نامش ناامیدی نباشد.




و آیا اکنون، شکل من، شکلِ ناامیدی است؟
 
و آیا هم صورت تاریکی و غم هستم؟

و یا شبیه به ماهی مرده ای در یک قدمی دریا.






راستش بیشتر احساس می کنم شکل من، شکل آسوده شدن و فراغت است

بیشتر شکل آرامش است

و البته مرگ انسان، در مرگ اشتیاق او رقم می خورد

و شاید این خود منم که باید شوق جنون آمیزی برای خود به وجود آورم

و انتظارش، بی پایان باشد، آنقدر که شوقم هوس ته کشیدن نکند،

آنقدر که دیگر شکل تاریکی نباشم.







و خب، شاید من شاخه ای هستم که خم می شوم اما نمی شکنم.

و این تنها راه است برای نشکستن.برای شکست نخوردن، 

و راستی 

می خواهم که دیگر شکل شکست نباشم.


پایانی بر یک روایت سر در گم

دریچه هایی به سوی امید

برای یافتن احساس خوب

شکل ,ای ,ناامیدی ,پوچی ,من، ,شاید ,به پوچی ,دیگر شکل ,شکل من، ,به وجود ,که دیگر

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت رسمی هواداران رزیدنت ایول دلنوشته های خاص... دستگاه حضور و غیاب به سوی خدا topsobatpa آموزش قانون جذب آرشیو من speedyingameny mezinsarear Paul's collection